شیرین زبونی های حسنا جون
امروز که از خواب بیدار شدی حالت خیلی خوبه دوست داری بازی کنی و شلوغ کنی وقتی داشتیم نهار میخوردیم به مامانی گفتی خودم منظورت این بود که خودت میخوای غذا بخوری و ما هم قاشق رو دادیم دستت تا خودت غذا بخوری خوشگل خاله خیلی ناز غذا میخوردی دیدنی شده بودی و مواظب بودی زمین نریزه ولی وقتی میریخت رو لباست من گفتم حسنا نگاه کن کثیف کردی بعد از چند دقیقه حرف منو تکرار کردی و گفتی (بای کثیف شد ییخت زمین) یعنی وای کثیف شد ریخت زمین یا وقتی دوست داری بری حیاط میایی و به من میگی (حاله میریم حیاط توپ بازی) یعنی خاله بریم حیاط توپ بازی و وقتی میری حیاط میگی (انان بیا) یعنی باران بیا و خیلی دوست داری با باران بازی کنی عزیزم همیشه آرزو میکنم مثل بچگیات&...
نویسنده :
مامان زينب و خاله جون
1:09