حسنا جونحسنا جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

حسنا دلبر مامان

تجربه

دختر نازم این روزا تجربه های جدیدی تو زندگی تجربه می کنیمثلاً سعی می کنی روی پاهات بایستی ولی هنوز نمی تونی بدون کمک بایستی و حتماً باید از جایی بچسبی. دیگه کم کم آدمارو می شناسی و فرق بین غریبه و آشنا رو میدونی و تو مهمونی های بزرگ از بغلم پایین نمیایی.   ...
5 مرداد 1393

كارهاي جديد

عزيزم اين روزها احساس مي كنم خيلي بزرگتر و فهميده تر شدي چون خيلي چيزهايي رو كه بهت ميگم مي فهمي و انجام ميدي مثلاً دوتايي با هم توپ بازي مي كنيم من توپ رو طرف تو مي اندازم و تو به طرف من (مفهوم بازي رو ميدوني) يا وقتي توپ ميفتي اونور بهت ميگم ماماني برو توپو بيار يه اخم مي كني به معني چرا من؟بعد ميري مياري. نازنينم ديروز براي اولين بار به محض اينكه گفتم باي باي كن دستاتو به حالت خداحافظي بالا اوردي . قربون دختر باهوشم برم. اين روزا شديدا عاشق سيب هستي وقتي اسم سيب مياد اونقدر نق ميزني كه نگو (يعني زود باشين برام بيارين) راستي دخترم ديروز دندون هاي هفتم و هشتمت هم بيرون اومدند و دخترم شيرين تر از قبل شد.   ...
18 تير 1393

تقديم به دخترم

دخترم چند روز پيش من و خاله اعظم سعي كرديم چند تا عكس خوشگل ازت بگيريم كه برات يادگاري بمونه كه خودت هم ببيني كه چقدر ناز و دوست داشتني بودي ولي تو اونقدر شيطنت كردي كه عكسا زياد جالب در نيومد ولي چند تا شو ميذارم اينجا برات. ...
14 تير 1393

حموم کردن حسنا جون

امروز مامانی و خاله حسنا  عزیز دلمون حسنا جون رو بردیم حموم   وقتی حموم میری دوست داری با آب بازی کنی ماهم گذاشتیمت تو وان که بازی کنی بعد از بازی کردن و حموم لباسای خوشگلت رو پوشوندیم وقتی از حموم در میای دوست داری شیر بخوری ما هم شیر رو دادیم خوردی و بعدش خوب  خوب خوابیدی عزیزم  خیلی نازی دوست دارم خیلی زیاد.     ...
3 خرداد 1393

اولين سفر

دختر نازم اولين سفر تو در روز 23/02/93 مصادف با ميلاد امام علي عليه السلام  بود كه  خدارو شكر يه سفر زيارتي به حرم حضرت معصومه بود .اولاي سفر خيلي حالت خوب بود . خوشحال بودي ازينكه من و بابا و مامان جون و آقا جون (مادربزرگ و پدربزرگ مادري) همه با هم پيش تو بودند و تو در دَدَ (گردش) بودي. ظهر رسيديم قم و رفتيم زيارت . دختر نازم تو هم با مامان جون رفتي كنار ضريح و اونو بوسيدي و ما برات دعا كرديم كه انشاءالله كه هميشه سالم و شاد و خوشبخت و در نهايت سعادتمند و عاقبت به خير باشي. انشاءالله  تا اينكه ديگه بعد از ظهر از شدت گرماي قم (حالا هوا ابري و عالي بود ولي تو عادت به سرماي زنجان داشتي) حوصله...
31 ارديبهشت 1393

اولين چهاردست و پاي دخترم

نازنينم ،تقريبا يك ماهي هست كه خيلي خوب غلط مي زني و عقب عقب چهاردست و پا ميري ولي هنوز نمي تونستي چهاردست و پا جلو بيايي كه ديروز 93/02/30 تونستي براي اولين بار اينكار رو انجام بدي كه خيلي باعث خوشحالي ما شد. انشاءالله گام هاي پيشرفت آتي. ...
31 ارديبهشت 1393

*اولين دست زدن *

عزيزم تو اولين بار تقريبا از 20/02/93 اداي  دست زدن(كف زدن) رو در مي آوردي ولي خيلي خوب نمي تونستي بزني كه ديروز در 29/02/93 بين مهموناي مامان جوني از خوشحال شروع به دست زدن كردي و مدام تكرار مي كردي. عزيزم تو اين كار رو از خاله جون و مامان جون ياد گرفتي چون اون تورو به خاطر هر كاري كه ميكني تشويق مي كنند و برات كف ميزنند و ميگند آفرين كه اگه ميتونستي حرف بزني حتما آفرين هم ميگفتي. آي قربون دختر ناز و باهوشم برم. ...
30 ارديبهشت 1393