دندونی
حسنا جونم بعد از سه ماهگي تو هر وقت مي خواستي شير بخوري گريه مي كردي
و ديگه نمي خوردي ولي شيشه شير رو خوب ميخوردي كلي دكترهاي مختلف برديم
كه بفهميم مشكلت چيه كه نميخوري ولي هيچ دكتري چيزي پيدا نكرد
اطرافيان هم ميگفتند شايد تو قهر كردي خلاصه من به هر زحمتي بود
هر 2 ساعت تو رو مي خوابوندم و تو خواب بهت شير مي دادم
بعد از 5.5 ماه از تولدت دو تا دندون ناز و خوشگل که مثل مروارید میدرخشید در اوردی
كه ما فهميديم تمام اين بي تابي ها و نخوردن ها به خاطر درد جاي دندون ها بوده
و با اینکه خیلی سخت بود برات ولی خوشحالیم که دندونای نازت در اومد
و مامانی که خیلی دوستت داره تصمیم گرفت برات آش دندونی درست کنه
و من و خاله ات هم بهش کمک کردیم تا درست کنه .خاله جون لطف كرد
و آش تو رو خيلي خوشگل تزيين كردو بعد از پخش کردن آش دندونی ازت عکسای خوشگل گرفت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی