براي دخترم
به نام آنكه تمام هستي ما در دست اوست.
دختر نازنينم برات مي نويسم البته 8 ماه و 4 روز پس از تولدت.
اميدوارم اين تاخير رو بر من ببخشي ولي خستگي و گريه هاي بي امان تو و نداشتن اينترنت مزيد علت بوده.
عزيزم تقريبا مهر ماه سال پيش بود كه من و بابا تصمصم گرفتيم
كه صاحب دردانه اي بشيم كه زندگي مون رو شيرين تر كنه در نتيجه دست به دعا برديم و تورو از خدا هستيم.
كمي ازين تصميم نگذشته بود كه ما تصميم گرفتيم تا بچه نداريم
براي سومين بار در اربعين به زيارت كربلا برويم كه من در پي مقدمات سفر به پيش دكتر رفتم
كه فهميدم تو كوچولوي نازم تو دل من هستي .
ولي ما از رفتن صرفنظر نكرديم دخيل امام حسين شديم
و تو رو به ايشون سپرديم اما به كسي اين موضوع رو نگفتيم كه مارو از رفتن پشيمون نكنند.
خلاصه ما اربعين در شلوغي جمعيت ميليوني زائران امام راهي كربلا شديم .
و در واقع بوجود آمدن تو با زيارت مولايمان قرين شد.
و من اين را به فال نيك ميگيرم كه انشاالله تو شيعه خوبي براي ايشون باشي.
نيك و نيكوكار مثل اسمت.